من به یک هراس همیشه طرحهای ساده و سایه های باران خورده ام را بی دلیل بر باد داده ام
بعد از این دیگر نه به خواب قاصدکی تعبیر خواهم شدو نه به اعتبار چند خیال رنگ و رو رفته سوار سفید پوش قصه های ناگهان کسی خواهم شد من به آخرین سطر نا نوشته هایم می اندیشم به جایی که این همه واژه با یک نقطه عاقبت غروب می کند هر چه از الفبای تو بر می دارم تا تمام شوی .لا به لای این همه خطوط مبهم و واژه ندیده دوباره از سر سطر آغاز می شوی با این همه هنوز به تقدس تند یک حس عاشقانه مثل همیشه
دوستت دارم....
اما باور کن نمی دانم به کجای این قصه باید عادت کنم وقتی تو عاقبت می روی و من دوباره در هیچ گم می شوم .سرما دوباره از تلاقی گیج زمین و زمان خط می خورد و این قصه دوباره از نو با سلام آشنای بهار تا به تا می شود .هر چند دیگر حرف دل از قلم پیدا و پنهان واژه های آغاز فصل افتاده .
اما هنوز هم شعر شکوفه شعر دیگریست بیایم سبزی این الفبای تازه را به بغض قافیه های سربی تاخت نزنیم.
159791 بازدید
27 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
65 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian