هميشه روز اغاز عشق نخستين را به ياد مي اور م.ان روز را به ياد مي اورم كه براي اولين بار كشاكش عشق را در دل احساس كردم و با خود گفتم اگر عشق اين هست چه درد جان كاهي است!))
ديده ير زمين افكندم و مدتي دراز به دنبال ان كس كه براي نخستين بار شايد بي ان كه خود بخواهد دلم را اماج تير عشق كرده بود نگريستم راستي اي عشق چه رهبر بدي بودي ! اخر چرا يك اينچنين احساس دل پذير بايد اين همه هوس و اين همه رنج بدنبال خود داشته باشد؟
وقتي عشق در دلم راه يافت در يافتم كه اين شادماني نه با صفا و خلوص بلكه با غم و اشك همراه است اي دل اشفته وقتي كه بدين حقيقت پي بردي دچار چه هراس و اضطرابي شدي ! يادت هست كه چه طور مرا در غوغاي روز و خاموش شب گاه نگران و گاه خوشبخت واداشتي كه اه هاي سوزان از دل براورم و بيتابانه بر بستر خود بغلتم ؟
يادت هست كه هر وقت افسرده و خسته ديدگان را از پي خفتن بر هم مي نهادم چگونه تب و هذيان مرا ناگهان از خواب بيدار مي كرد ؟ اوهدر ميان تاريكي چهره زيباي دلدار چه روشن در نظرم جلوه ميكرد ديده بر هم مي نهادم تا بهتر او را تماشا كنم .سر اپايم را لرزشي دلپذير فرا ميگرفت و همچنان كه باد هنگام گذشتن از جنگل هاي كهن درختان را به زمزمه اي مبهم و طولاني و ا ميدارد انديشه هاي اشفته و پريشان روح مرا فرا ميگرفت اما در ان هنگام كه من خود خاموش بودم دل ديوانه ا م مي ناليد و رنج ميبرد
159801 بازدید
37 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
75 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian